دردودل رمضانی

بسم الله النور

روز آخر ماه شعبان، روزه پیشواز گرفته بودم. موقع افطار، زیرنویس تلویزیون را دیدم که فردا روز اول ماه مبارک رمضان است. از خوشحالی گریه ام گرفت. برای من ماه رمضان، یعنی همه چیز. تمام سال را چشم به راهِ آمدنش می مانم. حتی گاهی که دلم خیلی برایش تنگ میشود، روزه میگیرم و نزدیک به افطار تواشیح اسماءالحسنی را گوش میدهم و دعای ربنا و سفره افطار میچینم تا کمی دلتنگی ام جبران شود. ماه رمضان من را پیوند میزند به کودکیهایم، به اعتقاداتم، به داشته ها و نداشته هایم و آنچه که قرار است برایم مقدر شود. جنسِ تعلقِ خاطرم به ماه مبارک رمضان، شبیه به تعلقِ خاطرم به امام زمانم (عج) است. پر از امید و شوق، پر از نیاز و دعا. میترسم از روزی که نتوانم روزه بگیرم. وقتی بیمارها یا افراد سن بالا را میبینم که اجازه روزه گرفتن ندارند و حسرتشان در چشم هایشان قطره اشک میشود، دلم میلرزد از چنین روزی که برای من پیش بیاید.

این میزان علاقه و خواستنِ من نسبت به ماه مبارک رمضان، برای خیلیها فهمیدنی نیست و شاید این را بگذارند پایِ ریا و تظاهر به دینداری. به آنها حق میدهم. چون این تعلق خاطر بستگی به این دارد که از زمان کودکی و شکلگیری نوع نگاه و اعتقادات، به چه نحو چنین مساله ای برای فرد تعریف میکنند. بزرگ شدن در یک کشور عربی که ماه رمضان، جشن تلقی میشود و بودن در خانواده ای که با فرا رسیدن این ماه مبارک، همه به جنب و جوش می آیند و حال و هوای دیگری پیدا میکنند و لحظه های افطار که پر از شادی و شبیه جشن است و در پایان هر روزِ ماه رمضان برگزار میشود و شبهای قدری که با اشکهای مقدس و الهی العفو همراه میشود و عید زیبای فطر، همه و همه بزرگیِ این ماه را از همان کودکی برایم مملوس کرده است. خانواده ام خیلی زیاد مذهبی نیستند و بین خودمان در همین خانواده ام، تفاوتهای زیادی بین هر کداممان وجود دارد از دیدگاه و تفکر و اعتقادات گرفته تا سبک زندگی و نوع پوشش و سرگرمی ها. اما عشقِ به ماه رمضان چیزی بوده که از همان ابتدا در دلمان نقش بسته است.

کشورهای عربی بیشتر از دیگر کشورهای اسلامی به این ماه بها میدهند. از زیباسازی شهر گرفته تا تخفیفهای ویژه ماه مبارک تا سفره های طویلِ افطاری و اطعام و شور و شوقی که بعد از اذان مغرب به جانِ شهر می افتد و سکوت و خلوتِ روز را در هم میشکند و اجرای برنامه ها و جشنواره های مختلف. به گونه ای که هر کسی حتی اگر اعتقادی به اسلام و روزه داری نداشته باشد، با این حال و هوا همراه میشود و استقبال میکند. همه شهر رنگ و بوی رمضانی میگیرد. اما خب، همه اش همین نیست. برای منِ بچه شیعه، این میزانِ ظاهری کافی نبود. غنی نبود. چون اعتقادات من با اعتقادات حاکم بر شهر صد در صد هماهنگ نبود. برای منی که معتقدم حجت خدا روی زمین است و در بین ما قدم میزند و شبهای قدر نامه اعمالم به دستِ او امضا میشود، اینها کافی نبود. آنها اعتقادی ندارند که امام زمانی وجود دارد که بخواهند در بین شور و اشتیاق و تزییناتی که برای این ماه در فضای شهر و رسانه هایشان ایجاد میکنند، از او حرفی بزنند.

به ایران آمدم تا روحِ رمضانی را هم بچشم و از این بُعد هم خودم را غنی کنم و شاهد اتصال اصیل و زیبای ماه رمضان و امام زمانم باشم. اما… چه بگویم؟

در سطح شهر هنوز المانهای نوروزی دیده میشود. با اینکه دو ماه از عید نوروز گذشته است، هنوز المانها و مجسمه های عمو نوروز و سفره های هفت سین و تخم مرغ های رنگی دیده میشود. مجسمه های چوبی و رنگیِ کودکانِ خندان که سیب و سبزه و سنجد به دست گرفته اند، صحیح و سالم سرجایشان هستند و هنوز مردم با آنها عکس میگیرند. گذشته از آن برای تلطیف فضای شهر، شهرداری، روی درختهای کاج، دوتا چشم و دهن گذاشته است. درخت ها بانمک شده اند. وقتی اتوبوس دور میدان میچرخد، توجه بچه ها به درخت ها جلب میشود. حتی خنده به لبِ بزرگترها می آورد. روی تابلوهای راهنمایی رانندگی، گاهی دو سه تا کفشدوزک بزرگ نصب کرده اند. گاهی کلاغی یا خروسی روی چراغ راهنما یا چراغ برق نصب شده است. از این دست تزیینات زیبا و دوست داشتنی در سطح شهر بسیار دیده میشود. هم خنده به لب رهگذرها و مردم شهر می آورد و همه با دیدنشان دلشان شاد میشود. گلکاریهای رنگارنگ و زیبای فضای شهری هم که مزید بر علت شده اند. دستشان درد نکند. من هم با دیدن این همه هنر و خلاقیت لذت بردم و عکس گرفتم.

اما برایتان بگویم از روز اول ماه مبارک رمضان. با ذوق فراوان، از خانه بیرون آمدم که به حرم بروم و روز اول عرض ارادتی کنم محضر امام رئوف و تلاوت رمضانیِ قرآنم را از حرم شروع کنم. خب توی کوچه خبری نبود. به خیابان رسیدم. مثل روزهای قبل بود. سوار اتوبوس شدم. اتوبوس توی سطح شهر چرخید و من چیزی ندیدم. نه « رمضان مبارکی» و نه چراغانی و نه هیچ. به حرم رسیدم. آرامشِ حرم کمی از دلخوری ام را کم کرد.

اما در این ایام مبارک؛ شاهد چند صحنه روزه خواری به عمد ( و نه سهوا و از روی عادت) بودم. چیزی که توجهم را جلب کرد از نحوه عملکرد این افراد است. انگاری از جایی دستور گرفته اند که اینطور رفتار کنند تا قبح شکنی کنند وگرنه چرا در روزهای دیگر اینهمه حرص و ولع برای خوردن چیزی در کار نیست؟ جالب است که وقتی میخواهند ایران را متهم کنند به عقب افتادن از پیشرفتهای روز دنیا، کشورهای عربی و مخصوصا امارات را مثال میزنند اما برای جریمه های روزه خواری یا شور و شوق های جشن های اسلامی در آن کشورها حرفی نمیزنند و گویی در این مسائل کر و لال و کور میشوند. در مقابل اجرا و  برگزاری چنین چیزی در کشور خودمان را به تمسخر میگیرند.

بالاخره خبرهایی شد. پارچه های سورمه ای به تیر برق ها نصب کردند. قسمت پایین پارچه یک ماه ریز نقش بسته که درونش نوشته «بهارِ جانها». شهرداری این نام را برای ماه رمضانِ امسال انتخاب کرده است. چند تابلو از اسامی خدا هم در سطح شهر نصب کرده اند. چند خیابان خلوت را هم موقع افطار میبندند و برنامه هایی اجرا میکنند و وسایل بازی برای بچه ها گذاشته اند و غرفه های خرید از وسایل تزیینی و دستساز برپا کرده اند. اما حرفی از امام زمان نیست. اصلا این موضوع در ماه رمضانِ ایران هم گویی گم است. حتی مذهبی هایی که برای عید غدیر سنگِ تمام میگذارند و برای نیمه ماه شعبان، پوستر چاپ میکنند و پشت سر هم جشن میگیرند و خیمه میزنند و آقابیا میگویند، به ماه رمضان که میرسد گویی در یک خمودگی و انفعال فرو میروند. نه شور و شوقی، نه تشویق و ایجاد هیجانی، نه برگزاری مراسمی که در آن از اهمیت تفکر مهدوی در ماه رمضان گفته شود و نه جشنی. گاهی وقتها طلبکار هم میشوند که روزه گرفته اند و منت سر خدا میگذارند.

مگر نه اینکه این شبها توصیه شده به خواندن دعای افتتاح؟ دعایی که مضامین آن جز با اعتقاد به امام زمان و حضورش در بین مردم، قابل درک نیست. مگر نه اینکه طبق روایات در شب بیست و سوم ماه رمضانِ هر سال، باید منتظر ندای منادی باشیم که آیا خبر ظهور حضرت را برای آن سال میدهد یا نه؟ مگر نه اینکه قرار است مقدراتِ یکسالِ ما به دست امام زمانمان به امضا برسد؟ مگر نه اینکه این ماه، مهمان خداییم و میزبان، خواسته های مهمانش را اجابت میکند و دعا در این ماه مستجاب است و مگر نه اینکه برترین دعاها، دعای فرج است؟ پس چه شد تفکر و اعتقادات مهدوی؟ مگر نه اینکه در ماه مبارک که ماه استجابت است و دلها نزدیکتر و درهای آسمان گشوده است و ملائک به زمین رفت و آمد دارند، باید نقش فردِ منتظر پررنگ تر شود و برای زمینه ساز بودن ظهور فعالیت بیشتری داشته باشد؟ اصلا ماه مبارک رمضان، اگر ماهِ دعا برای امام زمان نیست پس چیست؟ اگر در طاعات و عباداتمان، یادِ اماممان نقشی نداشته باشد، چه تقدیری قرار است برای خودمان رقم بزنیم؟ تقدیری که یک سالِ معنوی مان را درگیر میکند.

وقتی فضای شهری برای ماه مبارک آماده شود، وقتی اطلاع رسانی ها به موقع انجام شود، وقتی سیره نبوی اجرا شود و متعصبهای خشکه مذهبی نخواهند دل آنهایی که میزان اعتقاداتش کم است، برنجانند، همه با هم همدل خواهند شد. المانها رمضانی هم کم نیستند. ساختن چند تا ماه و ستاره و فانوس خرجش از ساختن سفره هفت سین و ننه سرما و عمو نوروز کمتر است. ساختن مجسمه های دخترکها و پسرکهای شاد که فانوس به دست گرفته اند و ماه رمضان را تبریک میگویند چه زمینه خوبی میتوانند در ذهن بچه ها ایجاد کنند.

ظاهر شهر که درست شود، ورودیهای چشمی و ذهنیِ مردم فراهم میشود و  کم کم زمینه تدبر درباره این ماه در ذهن ها بوجود می آید. افراد با روح رمضانی که آشنا شوند درباره آن فکر میکنند و نسبت به آن شناخت پیدا میکنند و همین شناخت زمینه سازِ تعقل درباره امام زمان (عج) می شود. آنوقت فرد انتخاب میکند که چه سبک زندگی به نفع اوست؟ اینکه انسانِ مطلوبی باشد که خداوند برای او برنامه دارد و عاقبت بخیری در پیِ اوست یا انسانِ موجودی باشد که با هر بادی به هر سمتی برود و روحش بیشتر از حد و اندازه مصرف گرایی و لذت گرایی رشد نکند.

اما همه از همه طرف کم میگذارند. از منی که اینها را مینویسم اما خوب حرف زدن را تمرین نکرده ام که آن دختر لجبازِ روزه خوار را متوجه اشتباهش کنم تا خشکه مذهبی هایی که از ترسِ به لرزه افتادن دینشان خود را در فضای بسته ای محصور کردند و با خط کشیهایشان و نشان دادن انگشت اتهام، فاصله ها را بیشتر کرده اند و تا کمکاری مسئولینی که در این تنها کشورِ شیعی که با تفکرات مهدوی انقلاب کرد و برای آن خون داد، به پست و مقام میرسند. رسانه های مخالف اسلام و انقلاب هم از این فرصت استفاده میکنند و همه تلاششان را در این زمینه به کار میبرند تا این روحیات معنوی در شهر رنگ ببازد. خودمان باید به فکر خودمان باشیم.

یکی از اساتید از سفرش به اندونزی تعریف میکرد، بچه هایی که در آن مراسم بودند فهمیده بودند عده ای از ایران و از کنار امام رضا به دیارشان سفر کرده اند، مشتاقانه خودشان را به آغوش آنها می انداختند و بوسه بر گونه و سر و دستشان میزدند و تبرک میجستند. فقط به خاطر اینکه از جایی بودند که قبر مطهر امام رضا هم در آنجاست. قسمت جالب ماجرا اینجا بود که همه آن بچه ها اهل تسنن اما محب اهلبیت بودند. یعنی این زمینه در آنها وجود دارد که با اخلاق حسنه نبوی و علوی، آنها را شیفته امام زمان کرد و شیعه امام زمانی شوند و به همان اندازه هم زمینه این را دارند که داعش روی آنها کار کنند و آنها را تکفیری کند. در تکفیری شدنِ آنها، ماهایی که دم از خدا و پیغمبر و امام زمان میزنیم هم نقش داریم چرا که کم گذاشتیم و وظایفمان را آنطور که باید انجام ندادیم.

حالا مساله داخل کشور هم به نظر من به همان گونه است. اگر عده ای به عمد و از روی لجبازی روزه خواری میکنند و یا اعتقادی به امام زمان ندارند و غرب زده شده اند، در شکلگیری تفکرشان، علاوه بر کم کاری و کم فهمی خودشان که بدون تحقیق هر چیزی را میپذیرند و سطح خرد و درکشان را پایین آورده اند و علاوه بر تلاش بی وقفه دشمنان اسلام؛ مذهبی ها هم مقصر هستند که با رفتار خشک و غلطشان یا با تذکرات شدیدشان آنها را جری تر کرده اند و به سوی رسانه های مخالف اسلام و انقلاب سوق داده اند.

پس باید خودمان دست به کار شویم. از خانه خودمان شروع کنیم. کوچولوهایمان را از درون خانه مان با ماه مبارک رمضان دوست کنیم. من هنوز هم مزه ی آن نان کاکلی هایی که مادرم مخصوص ماه رمضان اما در ابعاد کوچکتر برای من درست میکرد، زیر زبانم مانده. هنوز هم عطر وانیل و هل و زعفران و دارچین که به مشامم میخورد، به یادِ افطاریهایی می افتم که مادرم و خواهرهایم تند تند تا قبل از اذان درست میکردند و پدر و برادرم نزدیک اذان با سینی به مسجد و جاهایی که میشناختند میبردند. هنوز هم از چراغانی ها و جشن های رمضانی که در سطح شهر برگزار میشد خاطرات خوشی دارم و هدیه های رمضانی و عیدیهای عید فطر. ما باید خودمان این علاقه را در کودکانمان بوجود بیاوریم که وقتی بزرگ شدند و ماه های رمضان رسید، همه وجودشان پر از ذوق و شوق شود و اشک شادی برای آمدنش بریزند و برای رفتنش اشک فراق. و صد البته از ارتباط این ماه مبارک با امام زمان با آنها سخن بگوییم. پس باید خودمان دست به کار شویم و منتظر دولتها و شهرداریها نباشیم.

از فضای شهری که ناامید شدم، خودم دست به کار شدم. خودم حال وهوای رمضانی را به خانه آوردم. قبلا دیده بودم که بعضی از همسایه ها برای کریسمس حلقه گل به درِ خانه شان آویزان میکنند و روی آن نوشته ی «Merry Christmas» نصب میکنند و درخت کاج به خانه شان میبرند. با اینکه مسیحی نیستند و اطلاع دقیقی از آیین مسیحیت ندارند اما رسانه ها این نیاز را در آنها بوجود آورده است.

مقوای نقره ای و طلایی خریدم و چند ماه و ستاره و فانوس از آنها ساختم. در پست جداگانه توضیحات بیشتری درباره نحوه ساختنشان خواهم نوشت. یک ریسه به پشت در آویزان کردم و چندتایی را به دیوار هال. میزی مخصوص ماه رمضان هم آماده کردم. حتی مگنت های ماه و ستاره هم برای یخچالم تهیه کردم. بالاخره این ماه با بقیه ی ماه های سال خیلی فرق دارد. درهای آسمان گشوده است و مهمان خداییم. باید در خانه و زندگی و وجود و خودمان تغییر را احساس کنیم. همانقدر که باطن قضیه مهم است، ظاهر قضیه هم مهم است. شاید اینگونه قدرِ این ماه کمی بیشتر درک شود وگرنه اگر قرار باشد مثل بقیه روزها بگذرد و تنها وعده غذایی مان تغییر کند که کار خاصی انجام نداده ایم. مطالعاتم درباره امام زمانم در این ماه بیشتر کردم و گاهی که موقع اذان و افطار هنوز توی اتوبوسم و به خانه نرسیده ام، کلوچه یا بسکوییت به نیت سلامتیِ امامم به مسافران تعارف میکنم. حتی اگر روزه نباشند و از این کارِ من خوششان نیاید، مهم نیست. هدفِ من مشخص است.

خیلی کارهای کوچک و کم خرج مثل اینهایی که گفتم میتوانیم انجام دهیم. اگر من و شما که به ماه مبارک رمضان و روزه داری اعتقاد داریم، برای حفظ آن در سطح و روح شهر و حتی خانه و خانواده مان تلاشی نکنیم که دشمنان اسلام و انقلاب، همه ی آرمانها و اعتقادمان را به باد خواهند داد و لشکر خود را از همین هموطنهایمان خواهند ساخت و ما تنها خواهیم ماند. خدا نیاورد آن روزی که در این سرزمین اسلامیِ امام زمانی، برای ماندن بر سر اعتقاداتمان مجبور باشیم که تقیه پیشه کنیم تا از آسیب غرب زده ها در امان بمانیم. که در اینصورت مقصر اصلی خودمان هستیم که برای حفظ آن کاری نکردیم.