شبهای روشن

بسم الله النور

من خیلی خوب بلدم از راه دور در مراسم مذهبی شرکت کنم و یا به زیارت بروم. تمام سالهایی که ایران نبودم، برایم تمرین خوبی بوده که پا به پای تلویزیون بنشینم و جوشن کبیر بخوانم، قرآن به سر بگیرم، دعای ام داوود و عرفه بخوانم، پای منبر علما بنشینم و سینه بزنم. این از راه دور و مجازی حضور داشتن را خیلی خوب میدانم. مخصوصا وقتی دانشجو شدم و باید ۵ روز هفته را در خوابگاه می ماندم و آن ماه رمضانی که با شروع ترم اولم همراه بود و به شبکه های تلویزیونی ایران دسترسی نداشتم و خودم همه اعمال را به تنهایی به جا آوردم. پس امسال هم این از راه دور در مراسم شرکت کردن، برایم کار سخت و دور از ذهنی نبود. این را خوب میدانم که ماه رمضان آنقدر برکت دارد که از این روزها هم برایم خاطره های طلایی و لحظات ناب میسازد.

فقط… غمگینیِ ماجرا میدانی کجاست؟

آنجایی که خوش‌عادت شده باشی به حضوری متفاوت. حال کسی که از تنهایی‌اش در شبهای قدر گریخته و چندسالی به حرم ضامن آهو پناه آورده را تصور کن؛ تازه داشته طعم واقعی مناجات و شبهای روشن ماه رمضان را در قطعه ای از بهشت می‌چشیده و سرمست می‌شده و خو می‌گرفته که به یکباره، از این فیض محروم می‌شود و مجبور است مثل آن سالها، تنهایی پای تلویزیون دست به دعا بردارد.

الحمدلله… شبهای قدرِ امسالم خیلی خوب بود. از خانه، پای منبرِ شیخ انصاریان نشستم و فیض بردم. چه مراسم قرآن به سرگیریِ خوبی بود، مطمئنم خداوند امسال برایم بهترین مقدرات را رقم زده است و من عزمم را جزم کرده‌ام که هیچ فرصتی را از دست ندهم،

فقط…آنجایی که رسید به « بعلی ابن موسی»، دلم  هُری ریخت.

خدایا نکند زیارت امام رئوفم در تقدیر امسالِ من نباشد؟ دل خودش را بسته به قطعه ای از بهشت، جانِ بی‌دل که جان نیست. درمانِ جانِ بیقرارم، صفای صحن و سرا و رواق امام رضاست.

شها به زائر خود داده ای تو وعده لطف

کجا به گفته خود چون توئی وفـــا نکند