نژادپرست نباشیم!

بسم الله النور

من عرب نیستم. در میان اقوام مختلف عربی بزرگ شدم. عرب‌های خوب دیدم و عرب‌های بد. ولی من عرب نیستم. اوایل سکونتم در ایران، عده‌ای فکر می‌کردند اگر عرب‌ها را تمسخر کنند، مرا تحقیر کرده‌اند. مدام می‌گفتند: « این عرب‌های سوسمارخور و ملخ‌خور.» هر وقت می‌خواستند از کثیفی و رعایت نکردن بهداشت مثال بزنند، از عرب‌ها اسم می‌آوردند و نگاه شیطنت‌بارشان را به همراه یک لبخند موذیانه به سمت من روانه می‌کردند. در حالیکه من تابحال در عمرم ندیده‌ام کسی در حال خوردن سوسمار یا ملخ باشد. اعراب هم مثل همه اقوام دیگر اعم از ایرانی و غیر ایرانی، افرادی دارند که بهداشت را رعایت می‌کنند و افرادی که رعایت نمی‌کنند. این مساله‌ای است که در همه جای دنیا دیده می‌شود. آنچه من از اعرابی که در میانشان بودم دیدم، اکثرا پاکیزه و اهل بهداشت بودند و غذاهای سالم مصرف می‌کردند.

آن عده نه تنها با حرف‌هایشان من را تحقیر نکردند بلکه شخصیت حقیر نژادپرستانه‌شان را برایم به نمایش گذاشتند و زنگ خطری برایم به صدا درآوردند که از آنها و افکارشان دوری کنم.

 

من اماراتی نیستم. بیست و هشت سال در کمال امنیت و آسایش در امارات بزرگ شدم و زندگی کردم. در آنجا رشد کردم و با اقوام مختلف و فرهنگها و آداب و رسومهای مختلف آشنا شدم. درس‌ها آموختم و تجربه‌ها کسب کردم. در این میان عده‌ای بودند و هنوز هستند که مدام به دنبال خطایی از امارات و اماراتی‌ها هستند تا مرا با آن اخبار و عملکردشان، مواخذه کنند. جدیدترینش این بود که بخاطر برقراری رابطه امارات و اسرائیل، بازخواستم کردند. در حالیکه وزیر امور خارجه امارات در این باره از من نظری نخواسته بود و من مشورتی به آنها نداده بودم. نمی‌دانم چرا از من انتظار پاسخگویی داشتند. به همین ترتیب مسائل دیگری که پیش بیاید انتظار دارند من از جانب همه اماراتی‌ها از آنها عذرخواهی کنم و یا ابراز پشیمانی کنم بابت اینکه آنجا بزرگ شده‌ام. در حالیکه من نماینده اماراتی‌ها نیستم و هرگز ناراحت و پشیمان نیستم که زندگی‌ام آنجا بوده و به آنجا احساس تعلق دارم. عده‌ای فکر می‌کنند اگر جلوی من با لحن خاصی بگویند:« این کشورهای گوگولی مگولی حاشیه خلیج فارس، این اماراتی‌های پاپتیِ شترسوار که توی بیابان و چادر زندگی می‌کردند و …» مرا تحقیر کرده‌اند. آنها نمی‌دانند چه کِیفی دارد وقتی قدم به قدم می‌توان شاهد تغییرات یک شهر بود و این فرآیند را با نمودار رشد و قد کشیدن خود تطبیق داد.

آن عده نمی‌دانند این مسائل، بهانه خوبی برای خالی کردن عقده‌هایشان نیست و نه تنها من را تحقیر نمی‌کنند بلکه وجود پر از حقد و کینه‌شان را برایم نمایان می‌سازند تا از آنها دوری کنم.

 

من اصفهانی نیستم. تابستان‌هایی که قصد رفتن به ایران داشتیم، مقصدمان اصفهان بود. در اصفهان از خیلی سال پیش خانه داریم، همسایه و دوست و آشنا و حتی وصلت خانوادگی. اما من اصفهانی نیستم. ولی همین مساله بهانه‌ای شده برای عقده‌گشایی عده‌ای. هر اتفاقی هر گوشه‌ای از اصفهان رخ دهد یا از یک اصفهانی سر بزند، اعم از قصور پزشکی و خدماتی تا برخورد فردی و شخصی یک اصفهانی، از من توضیح می‌خواهند و من را سرزنش می‌کنند. من نماینده اصفهانی‌ها نیستم؛ نمی‌دانم چرا فکر می‌کنند اگر جلوی من بگویند «اصفهانی‌ها خسیس هستند»، مرا تحقیر کرده‌اند. این حرف‌شان می‌ماند بین خودشان و همه اصفهانی‌ها در وادیِ حق‌الناسِ آن دنیا.

راستی، آنقدر که تعداد افراد خسیس در دیگر شهرهای ایران دیده‌ام در اصفهان برخورد نداشته‌ام. در شهرهای دیگر افرادی دیدم که نه تنها خسیس بلکه بخیل هم بودند و معاشرت با اینگونه افراد واقعا عذاب‌آور است.

 

من مشهدی نیستم. به لطف خدا ساکن مشهد شده‌ام و مجاور آقا علی ابن موسی‌الرضا – علیه‌السلام – . بدون تردید قشنگ‌ترین اتفاق زندگی‌ام همین است و سرآغاز رشد واقعی و توسعه فردی‌ام. من هر چند بار دیگر هم زندگی‌ام از اول شروع شود، باز هم برای ازدواج، انتخابم همین همسرِ مشهدی‌ام است؛ بهترین همراهِ زندگی‌ام. اما من نماینده مشهدی‌ها نیستم. ولی عده‌ای هستند با هر بار مسافرت به مشهد و دیدنِ برخورد سرد و نامناسب برخی از مردم مشهد و کاسب‌ها، از من شاکی می‌شوند و فکر می‌کنند اگر آنها را «شمع دزد»، «کینه‌ای» یا « مهمانواز نیستند» بخوانند، حسابی مرا محاکمه کرده‌اند. در همه شهرها بلکه همه کشورها، انسان‌هایی با این صفات دیده می‌شود؛ مشهد هم یکی از آنها. من هم برخورد داشته‌ام اما اتفاقا آشنایان، دوستان و همکلاسی‌های صمیمی که در این مدت سکونتم در مشهد پیدا کرده ام، آنقدر زیادند که دیگرانی با رفتارهای ناشایست به چشمم نمی‌آیند. الحمدلله که همسرم را آنقدر خوب می‌شناسم که همه این صفاتی که به مشهدی‌ها نسبت می‌دهند را صددرصد رد می‌کنم.

باز هم اینان می‌مانند و همه مشهدی‌ها و وادی حق الناس.

 

اگر بخواهیم اصالت را به این مرزبندی‌های قراردادی و ساخته دست بشر نسبت دهیم، باید بگویم اصالتا اهل جنوبِ ایران هستم. همین کافی است که عده‌ای از راه برسند و بپرسند« پس جنگ‌زده هستی؟» در حالیکه شهر کوچکِ من در جنوب هیچ آسیبی در جنگ ندید هرچند در کارنامه خود شهدای زیادی را در مدت هشت سال جنگ ایران و عراق ثبت کرده است. اینان نمی‌دانند خوزستان در جنوبِ غربیِ کشور قرار دارد و جنوب ایران شامل استانهای فارس و بوشهر و هرمزگان است. صدالبته اگر اهل خوزستان بودم، با افتخار آن را فریاد می‌زدم. اما کاش یک‌بار نقشه ایران را به دقت نگاه کنند. خوشحالم که با مردمانی همشهری هستم که به خونگرمی و مهمان‌نوازی مشهورند. اما در بین همین مردم هم عده‌ای خطاکار و یا دور از فرهنگ و با خصلتهای بدِ اخلاقی هستند. مثل مردم همه شهرهای دیگر. از طرفی اگر تعداد روزهایی را که در جنوب گذرانده‌ام، از ابتدای عمرم تا الان که ۳۳ سال دارم، جمع بزنم به یک‌سال هم نمی‌رسد ولی عده ای هستند که هر عمل بد یا مشمئزی از هر جنوبی سر بزند به پای من می‌نویسند و فکر می‌کنند سوژه خوبی برای تحقیر پیدا کرده‌اند.

اینان نمی‌دانند که من اصولا اصالت و هویت را وابسته به شهر یا منطقه خاصی نمی‌دانم و به این مرزبندی‌های قراردادی هیچ اعتقادی ندارم.

 

من انگلیسی نیستم. اما انگلیسی بلدم و جستجو و تحقیق در میان مقالات انگلیسی برایم راحت‌تر است. دیدن فیلم به زبان اصلی انگلیسی برایم راحتتر است تا دوبله. با انگلیسی‌ها بسیار برخورد داشته‌ام. وصلت فامیلی داشته‌ایم. به انگلستان بارها مسافرت کرده‌ام. اما من نه انگلیسی‌ام و نه دوست دارم که انگلیسی باشم. شاید باورش سخت باشد، اما عده ای هستند که بخاطر این مهارت زبانی، من را از آنان می‌دانند و فکر می‌کنند اگر موسسات آموزش زبان و فرهنگ و سیاست انگلیسی‌ها را جلوی من نقد کنند و به آنها بدوبیراه بگویند، من را به پایین کشیده‌اند و من از اینکه با این زبان خارجی آشنا هستم، شرمنده می‌شوم.

شبیه این قضیه را اگر بخواهم لیست کنم و از واکنش آن عده‌ها  درباره تحصیلات، شرایط زندگی، اعتقادات، دارایی، مشغولیت‌ها و … بنویسم، طومار می‌شود ولی چنین قصدی ندارم. آنها نمی‌دانند من از این رفتارشان به حسادت‌شان پی برده‌ام و همین دلیلی برای دوری جستن.

 

گاهی هم پیش می‌آید که من را متعلق به جایی نمی‌دانند. اما فکر می‌کنند اگر سلیقه‌، فکر، علاقه یا کاری که دارم که به نحوی بچسبانند به یکی از اقوامی که در نظر خودشان حقیر است، توانسته‌اند من را تحقیر کنند. مثلا لباسی به تن داشته باشم که تحمل دیدنِ آن را ندارند و بگویند: « دیروز یک خانمِ اهلِ …. دیدم که شبیه این را پوشیده بود.» اوایل نمی‌دانستم منظورشان تمسخر و تحقیر است. خوشحال می‌شدم و می‌گفتم چه جالب. بعدها متوجه شدم. هرچند که بعدها هم برایم اهمیتی نداشت. فقط فهمیدم که هر چه بیشتر از این نژادپرست‌ها دوری کنم بهتر است.

 

من کجایی‌ام؟ تعلقم به چیست؟

 

من مسلمانم. یعنی مسلمان زاده شدم. ولی سعی دارم که مسلمان باشم. یک مسلمان واقعی. یک شیعه امام زمانی. هنوز نشده‌ام. هنوز خیلی فاصله دارم. دارم سعی می‌کنم در مسیر درست قرار بگیرم و ایمان بیاورم. ایمان واقعی. مومن شوم. اول راه هستم و اشتباهات بسیار دارم. خیلی از مسیر مانده و « آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر و عظیم المورد؛ آه از کمی زاد و توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر و عظمت مقصد» که وقتی مولایم امام علی علیه السلام چنین می‌گوید، منِ کمترین چه ادعایی می‌توانم داشته باشم. که وقتی می‌گویند میزان اعمال، امام علی علیه السلام است، بدنم می‌لرزد. یعنی اعمال ناقصِ منِ کمترین را کنارِ اعمال او می‌گذارند، مقایسه می‌کنند و نمره می‌دهند. از تصورش هم پریشان می‌شوم. پس باید بدوم. خیلی باید بدوم.

آنچه که من خیلی خوب می‌دانم، این است که : « یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثىٰ وَجَعَلناکُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا ۚ إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ » (حجرات۱۳)، نفس عمیق می‌کشم و مصمم‌تر می‌شوم برای دوری از هرگونه برتری نژادی؛ که برای گرامی‌تر شدن در نزد پروردگارم باید باتقوا باشم، نه تنها باتقوا بلکه باتقواتــــرین.