شب عاشورا
بسم الله النور
یک سفره تمیز و گلدار پهن کرد.
.
.
یک سفره تمیز و گلدار پهن کرد. یک سینی آجیل مشکل گشا، دو ظرف خرما و کمی شکلات نذری گذاشت وسط سفره. روبانهای مشکی که از روز قبل خریده بود، به همراه قیچی و پاکتهای کوچکِ شفاف گذاشت کنار سینی. همه چیز آماده بود برای آمدنِ مهمانها. کتاب دعایش را باز کرد و شروع کرد به خواندنِ حدیث کساء. مهمانها یکی یکی از بالا آمدند، دور سفره نشستند و گلبانو را احاطه کردند.
حدیث کساء که تمام شد، انگاری ملائک هم دلشان زیارت عاشورا میخواست. چشم دوخته بودند به کتاب دعای گلبانو. گلبانو کتاب دعا را ورق زد. چشمش خورد به «زیارت عاشورا»؛ شروع کرد به خواندن: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ …».
مقداری آجیل مشکلگشا را ریخت توی پاکتهای شفاف. یک خرما و یک شکلات روی آنها گذاشت. قدری از روبان مشکی را بُرید و دور پاکتِ شفاف گره زد. هر پاکتی که گره میزد توی دلش میگفت:« خدایا در این شبِ پر مصیبت، خودت حافظ و نگهدارِ امام زمانِ ما باش».
شب، پاکتها را با خودش به مسجدِ یتیمخانه برد. قبل از شروع مراسمِ، هر کودکی که میدید، یکی از آنها را میگذاشت توی دستش و میگفت:« با آن دل پاک و معصومت، برای سلامتیِ حضرت مهدی(عج) دعا کن.»