نذریِ عاشورا

بسم الله النور
GolBanoo Moharram Elham FB WWW.ElhamBanoo.Com-
هرسال محرم که از راه می‌رسید، گلبانو بارِ سفر را می‌بست و به مشهد می‎رفت.

.
.
هرسال محرم که از راه می‌رسید، گلبانو بارِ سفر را می‌بست و به مشهد می‎رفت. تا آخرِ محرم آنجا می‌ماند و هر روز زائرِ امام رئوف می‌شد. از آقای مهربانی‌ها می‌خواست که اربعین، هوای بین‌الحرمین را استشمام کند؛ اما تا بحال قسمت نشده بود که گلبانو کربلایی شود. داغِ ندیدنِ کربلا بر دلش مانده بود. اما این‌بار داغِ دیگری هم داشت. این‌بار حتی به مشهد هم نمیتوانست برود.
گلبانو کنار گلهای باغچه نشسته بود و به حالِ خودش گریه میکرد. روی چمن‌های باغچه خوابش برد. خواب دید ظهر عاشورا رسیده و توی حیاط خانه‌اش دیگ های بزرگ برنج و قیمه بار گذاشته بود. دسته‌های عزاء می‌آمدند و می‌رفتند و گلبانو غذای نذریِ ظهر عاشورا را بین مردم پخش میکرد.
صدای تق‌تق در، گلبانو را از خواب بیدار کرد. آبی به صورتش زد و به سمت در رفت. در را باز کرد. دخترِ همسایه بود که تازه از مشهد برگشته بود. با هیجان خاصی به گلبانو گفت:« توی حرم یکی از خادم‌ها، این بسته نمک را داد و گفت نذری‌های عاشورایی‌تان را با نمکِ اهداییِ حرم بپزید. نبات را داد و گفت چای روضه‌ی امام حسین (ع) را با نبات های اهداییِ حرم پسرش شیرین کنید.» اشک‌های گلبانو جاری شد. امام رئوف فراموشش نکرده بود.