خاتون

بسم الله النور

این مدتی که ساکن مشهد هستم، به لطف کلاسهایی که شرکت کردم، دو دوست خوب پیدا کردم. ماهی یکبار برنامه مهمانی داریم در خانه یکی از ما سه نفر. امروز نوبت رقیه بود. قرار شد به مناسبت اول ماهِ قمری و میلاد حضرت معصومه (س)، آش بپزیم. همه کارهای پخت و پز را رقیه خودش انجام داده بود و من و زهرا فقط به تزیین آن رسیدیم که آن هم زهرا هنرمندانه تزیین کرد و من فقط عکس گرفتم. آش خوشمزه ای شده بود و من با خودم فکر کردم رقیه با این سن کم و تازه عروسی، عجب کدبانویی است که میتواند همچه آش خوش طعم و جا افتاده ای را بپزد. آنقدر لذیذ و حرفه ای بود که شاید از یک خانم مسن با چندین سال تجربه آشپزی فقط بربیاید. حتی من که ده سالی از او بزرگترم، در آن هیچ تبحر و تجربه ای ندارم و آروزی یکبار پختن یک آش رشته خوشمزه به دلم مانده است.

حالا که به خانه برگشته ام و طعم و عطر بینظیر آش رشته اش را به یاد می آورم، با خودم فکر میکنم اگر این غذا پختن و تزیین کردنش هنر نیست، پس چیست؟ هنری که بانوی خانه با هزاران عشق و علاقه مشغول به انجام دادن آن میشود و لحظات هیجان انگیزی را برای خود می آفریند و از این کارش لذت میبرد و از طرفی باعث گرم شدن فضای خانه و زندگی‌اش میشود و هوش از سرِ مردِ خانه میبرد. مردی که خستگی اش را در کنار بانوی هنرمندش به در میکند و عاشقترش میکند.

و بعد به خانمهایی فکر کردم که اینجور کارهای زنانه مثل پخت و پز و خیاطی و رسیدگی به ظاهر خود و مادری کردن و همه ظرافت ها و لطافت ها را عار میدانند و هرچه بیشتر از آن دوری کنند نشانه ای برای روشنفکر بودن خود میدانند. و از طرف دیگر به خانمهایی فکر کردم که خود را در فضای بسته خانه و آشپزخانه شان محصور کرده اند و از اتفاقات روز دنیا بیخبر مانده اند و در همین دغدغه های سطح پایین و به اصطلاح عامیانه خاله زنکیِ خود غوطه ور شده اند و نه از ادب و هنر سر در می آورند و نه بالا بردن سطح دانش و معنویاتشان برایشان اهمیتی دارد. باز هم این دو دسته ی متضادِ صفر و یکی که از دو لبه بام افتاده اند و هر لحظه منکر خوشی هم می شوند و به جان هم می افتند.

بین کاربران فضای مجازی، کسانی که میخواهند خود را روشنفکر و اهل کتاب و قلم نشان دهند، سعی میکنند به طریقی خود را از این کارهای ظریف و هنرمندانه زنانه مثل آشپزی و خانه داری دور نشان دهند تا متفکر و سطح بالا جلوه کنند. محال است در بین متن ها و تصاویری که به نمایش میگذارند، مطلبی که گویا یک نویسنده دومینیکنی به نام مارتا ریورا نوشته، به اشتراک نگذاشته باشد. آن متن چنین است:

عاشق زنی مشو که می‌خواند
که زیاد گوش می‌دهد
زنی که می‌نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر، وهم‌آگین، دیوانه
عاشق زنی مشو که می‌اندیشد
که می‌داند که داناست، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می‌خندد یا می‌گرید
که قادر است جسمش را به روح بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
(اینان خطرناک‌ترین‌ها هستند)
و یا زنی که می‌تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
زنی که از سیاست سر در می آورد
زنی که از بی عدالتی بیزار است
عاشق زنی مشو که بازی های توپی و فوتبال را دوست دارد
زنی که فارغ از ویژگی های صورت و پیکرش، زیباست
عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب‌ده است
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می‌شوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه
از این‌گونه زن، بازگشت به عقب ممکن نیست
هرگز

من مخالف صفات و فعالیت و علائقی که در این متن برای خانمها عنوان کرده نیستم. ولی به نظر من تنها چنین نیست. اینها فقط یک بُعد از قضیه را مطرح کرده است. چنین زنانی با داشتن چنین صفاتی به تنهایی نه موفق هستند و نه هنرمند و نه دلربا.

جدیدا هم با این نوع مطالب به گونه ی دیگری مواجه میشویم مبنی بر اینکه : «کاش من هم زنی بودم  که عاشق بوی سبزی و پخت و پز است و خوش بحال زنی که دغدغه ی جامعه ندارد و هنرش در آشپزخانه و خانه و مهمانی ها خلاصه میشود و خوش بحالش که به دنبال جدید ترین رنگ موی سال و مدل لباس است.» و این چنین در لفافه میخواهند خود را روشنفکر و به روز نشان دهند.

از طرف دیگر هم اکثر خانمهایی که بیشتر اهل هنرهای زنانه مثل آشپزی و خیاطی و مادری و … هستند و زیاد وقت برای کتاب و دانش روز نمیگذارند، چنین مطلبی را به اشتراک میگذارند:

زنی که می‌تواند با صدای گنجشک‌ها به وجد بیاید
زنی که می‌تواند با استکان چای تازه دمش، حال همه را خوب کند
زنی که می‌تواند آواز بخواند و خیاطی کند
زنی که می‌تواند با خدا گپ بزند و قهوه بنوشد
زنی که می‌تواند قصه‌های سرزمین مادری‌اش را برای کودکانش لالایی کند
زنی که می‌تواند با صدای بلند فکر کند
زنی که می‌تواند از سختی ها نترسد
زنی که می‌تواند بدون توجه به حرفای پشت سرش برای زندگی‌اش بجنگد و طوری که دوست دارد زندگی کند.
همان زنی است که هیچکس نمیتواند او را شکست دهد!

 

باز هم من مخالف هیچکدام از این حرفها نیستم و به نظرم متن دلنشینی است اما معتقدم فقط این نیست.

یک خانم روشنفکر و هنرمند، کسی است که همه جنبه های زندگی اش را بتواند پرورش دهد. هم دستپخت خوبی داشته باشد و هم کتابخانه ای پر از کتابهای خوانده. هم اهل دوخت و دوز و خلق هنر بوسیله دستانش باشد و هم اهل شعر و خیال. هم از سیاست سر دربیاورد و هم تربیت فرزند. هم به فکر زیبایی ظاهرش باشد و هم درونش. و از همه ی اینها مهمتر زنی موفقتر است که روی معنویاتش کار میکند و یاد گرفته چطور غرق در مهربانی و محبت خداوند شود که از خلقِ خدا محبت را گدایی نکند. و به معنای واقعی کلمه «خاتون» باشد.

 

پی نوشت:

۱.خاتون به معنای زن اصیل، زن شریف و بانو میباشد.

۲. تصویر اول: تزیینِ آشِ هنرمندانه دوستم زهرا که زیر لب دعا میخواند و غذایمان را با اسماء الهی متبرک میکرد.

تصویر دوم: گلدانهای زیبایِ آشپزخانه دوستم رقیه که روزها برایشان شعر میخواند و آب روی خاکشان میریزد.