تا چه اندازه ذهن انعطاف پذیری داریم؟

بسم الله النور

یکی از سرگرمی های دوران کودکی و نوجوانیِ من و خیلی های دیگر این بود که روی کاغذ یک معمای تصویری میکشیدیم و از همبازیهایمان میخواستیم راه حلی برای آن بدهند. در نگاه اول خیلی معمای پیچیده و غیر قابل حلی بود اما با استفاده از چیزهایی که در تصویر بود -حتی گاهی اوقات با استفاده از مفاهیم انتزاعی موجود در تصویر- یک راه حل خلاقانه ارائه میکردیم.

خاله بازی هایمان هم برای خودش عالمی داشت. به خاطر می آورم  تعطیلاتی که امارات می ماندیم و روزهای گرم و سوزان که نمیشد به پارک رفت، با خواهرم پیک نیک بازی میکردیم. سبد غذایمان را برمیداشتیم، خوراکی هایی مثل نان و پنیر و گردو و تنقلات توی سبد میریختیم، کلاه سرمان میگذاشتیم و توی اتاق برادرم که خلوت تر بود، به پیک نیک میرفتیم. روتختی آبی برادرم روی زمین می انداختیم و کمی موج دارش میکردیم که رودخانه مان شود.چند تا پشتی روی رودخانه خیالی مان روی هم سوار میکردیم. خودمان روی تخت مینشتیم و میگفتیم از «کوه صفه» داریم زاینده رود و پل خواجویش را نگاه میکنیم و بعد سبد غذایمان را باز میکردیم و مشغول خوردن و حرف زدن میشدیم و گاهی عروسکهایمان روی رودخانه خیالی رها میکردیم و با انگشت به رودخانه اشاره میکردیم و میگفتیم:« قایق های توی رودخونه رو ببین.» پدر و مادر هم قربان صدقه مان میرفتند که چه بچه های باهوش و خلاقی داریم.

چند وقت پیش تلفنی با دوستم صحبت میکردم و او از شیرینکاریهای پسرش میگفت. میگفت پسرخاله اش معما طرح کرده که یک چیز زرد و گرد بگید. اکثر بچه ها، زردآلو و موارد مشابه ذکر کردند، ولی پسرش گفته:« جوجه ای که سرشو تو خودش کرده و یه جا نشسته.» دوستم متعجب و هیجانزده بود که چطور چنین چیزی به ذهنش رسیده که حتی بقیه همبازیهایش که از او بزرگتر هستند و مدرسه میروند به ذهنشان نرسیده است. میگفت حتی خودش هم اگر جای او بود با اینهمه تحصیلات عالی و سن بالا نمیتوانست چنین مثالی بزند. افتخار میکرد به پسرش که کودکی خارق العاده و دارای نبوغ خاص است و به دنبال راه حلی بود برای پرورش استعدادهای فرزندش.

دوستم در آن لحظه بخاطر نمی آورد که خودش هم در دوران کودکی، چنین شرایطی داشته است. حتی همبازیهای پسرش که مثالهای دم دستی زده اند هم وقتی کوچکتر بودند، همینقدر ذهن پویا و خلاقی داشته اند و میتوانستند بدون پیش فرض، کارکردهای مختلف و نابی را برای اشیاء مختلف بیان کنند و یا اشتراکات دو شیء کاملا بی‌ربط به هم را پیدا و در بازی هایشان به عنوان جایگزین استفاده کنند. از نظر دوستم هر چه دانسته ها و علم و اطلاعات فرد بیشتر باشد، نبوغ و خلاقیت بیشتری دارد و راه حلهای بهتری میتواند ارائه دهد. اما این  موضوع همیشه درست نیست. در واقع هر چه اطلاعات و علممان بیشتر میشود؛ این دانسته ها ما را محدود میکنند. بچه ها چون هنوز در حال یادگیری هستند، ذهنشان منعطف تر است و به اشیاء از جنبه های مختلف مینگرند و برای آن استفاده های متمایز از آنچه مرسوم است، قائل میشوند. اما بزرگترها، با آنکه از طریق چشم قابلیت های دیگر آن شیء را میبینند اما به کارکردی که در ذهنشان تثبیت شده رجوع میکنند.

به این پدیده که ما توانایی خودمان را برای ارائه ی کارکرد و کاربردهای مختلف و متنوع برای یک شی یا موقعیت را از دست میدهیم و فقط به شیوه ی مرسوم آن می اندیشم و از همان طریق به دنبال حل مساله هستیم، «تثبیت کارکردی» یا “Functional fixedness” میگویند.

مثالی که در جامعه امروز و در این شرایط کرونایی با آن مواجه هستیم، حضور طلبه ها در بیمارستانها برای کارهای خدماتی و کمک به کادر درمان و خدمت‌رسانی به بیماران است. عده ای را میبینم که به مذاقشان خوش نیامده و به این طلبه های جهادی ایراد میگیرند. میگویند جای طلبه در حوزه و مسجد است و نباید در کار درمان دخالت کنند حتی برای خدمات. در واقع آنچه که در ناخودآگاه آنان شکل گرفته، این است که طلبه ها عده ای هستند که در گوشه ای خلوت کرده اند برای آموزش درس دین و در نهایت در یکی از مسجدها پیش نماز می شوند.

این فکر چیزی شبیه یک کهن الگو در ناخودآگاهشان نقش بسته و حالا که شاهد صحنه هایی در تضاد با باورهای خود هستند، بی آنکه کمی فکر و تحقیق کنند آنها چه کمک فداکارانه ای به مردم میکنند، ترجیح میدهند صورت مساله را پاک کنند. چرا که درباره این قشر و صنف از جامعه دچار «تثبیت کارکردی» شده اند و نمی توانند و نمیخواهند بفهمند که جنبه های دیگر طلبه و درس خوانده ی دین بودن چیست. اتفاقا اینان دقیقا دارند به آنچه آموخته اند عمل می کنند.

در آغازِ کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن کریم»، این مساله به خوبی توضیح داده شده است: «رهبانیون مسیحیت، برای اینکه دامانشان به گناه آلوده نشود، رهبانیت پیشه کردند؛ به غارها و کوه ها و بیغوله ها پناهنده شدند. قرآن می فرماید: ” رهبانیتی که آنان از خود درآوردند، به صورت بدعتی آن  را ایجاد کردند؛ ما برآنان رهبانیت ننوشته بودیم.” اما عالم اسلامی رهبانیت ندارد، گوشه گیری ندارد، فرار ندارد. عالِم اسلامی همانی است که سعی میکند که بگیرد غریق را. یک فرد آگاه مسلمان…همینجور است؛ سعی میکند غریق را، وبازده را، بیمار را، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور در نمی آید. »

از نظرِ من، طرز تفکر سکولاری، به دلیل همین مساله بوجود می آید که کارکرد هر چیزی را فقط آنچه که بیشتر در چشم بوده و متدوال است می داند. پس دین و مذهب را مخصوص مسجد میداند و سیاست و ارتباط بین الملل را مربوط به امور کشورداری و حکومتی و مجلس. از نظر اینان ورود و تداخل هر یک از این موارد ناممکن است و تجمع آنها اشتباه است.

مثال دیگری میخواهم بزنم و از جنبه دیگری این مساله را بررسی کنم. در مواجهه با برخی از دوستان و آشنایان مذهبی ام، وقتی متوجه میشوند که مقطع ارشد روانشناسی را به دلیل تغییر شرایط و محل زندگی ام، ناتمام ماند و موفق به اخذ مدرک نشدم، خوشحال میشوند و میگویند:« خدا خیلی دوستت داشته که نخواست بیشتر از این توی این مباحث الحادی غرق بشی.» وقتی علت این طرز تفکرشان را جویا میشوم، متوجه می‌شوم بدون اینکه تحقیق درست و جامعی درباره این علم داشته باشند، تنها جسته گریخته چیزهایی درباره نظریه های فروید درباره سرکوب میل جنسی و مواضع ضد دینیِ او شنیده اند و اینطور در ذهنشان تثبیت شده است که کارکرد علم روانشناسی، ترویج الحاد و لامذهبی است و هر که وارد این وادی شود، کافر می شود.وقتی سوالاتی از دیگر جنبه های این علم یا مسائلی که اسلام بر آن صحه میگذارد میپرسم، آنها جوابی ندارند. چون هیچگاه با خود فکر نکردند که ممکن است کارکرد دیگری هم داشته باشد و به دنبال تحقیق و فهم بیشتر آن باشند. در نتیجه به طور کلی آن را رد میکنند.

یامین پور جایی در کتاب «ماجرای فکری آوینی» به غزالی اشاره میکند که ردیه ای بر آرای ابن سینا نوشته و در آن فلسفه ابن سینا را بهتر از خودش تشریح کرده است؛ چرا که خودش فیلسوف بوده و در این فضا رشد کرده و بعد وارد عرصه تصوف شده است اما همین ردیه ای که نوشته است زمینه رشد فلسفه اشراق را فراهم کرده است. یامین پور در ادامه مینویسد:« انسان اگر این طور کسی را محکوم کند، برکت دارد؛ یعنی طوری دشنام دهد که مبدا تغییر در عرصه تفکر شود. این بسیار فرق دارد با اتفاقاتی که در این سالها در حال رخ دادن است. ما بدوبیراهی می‌گوییم که مبدا کور شدن تفکر است. وقتی از همان که جریان شناسی می‌کند، می خواهند درباره جریانی که محکومش کرده است، بیشتر توضیح دهد، نمی‌تواند چون آگاهی ندارد.»

افرادی که در مسائل و موضوعات مختلف اغلب دچار «تثبیت کارکردی» هستند، زندگی تک بعدی دارند و از همه توانایی هایشان نمیتوانند استفاده کنند و احتمالا در این شرایط قرنطینه خانگی، زیاد دچار مشکل می شوند چون به همه چیز در یک بعد نگاه میکنند و نمی توانند با ایده ای نو این تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند. برای همین غالبا سوالشان این است:« توی این شرایط حوصله تان سر نرفته؟ خسته نشدید؟ دیوانه نشدید؟ کم نیاوردید؟» چون زندگی و شرایط دیگران را همچون شرایط و زندگی خودشان میبینند.

اگر بدنبال کشف کاربردهای مختلف برای هر چیزی باشیم و از دانشمان، به شیوه ای جدید استفاده کنیم و در پی گسترش آن باشیم، آنوقت ذهنمان همانند دوران کودکی انعطاف پذیر خواهد شد. در این صورت کارهایی که مدتهاست به دنبال انجامش بودیم و تنها به علت یک نقص کوچک آن را به بعد و بعدها موکول کرده ایم، با یک حل مساله کوچک و برطرف کردن آن نقص به جریان خواهد افتاد. از همه مهمتر «بارهای به زمین مانده» را بهتر میبینیم و برای رفع آنها اقدام خواهیم کرد. اینها قدمهایی است که به سمت زندگی ای پرثمر میتوانیم برداریم. پس «تثبیت کارکردی» یکی از موانع حل مساله است و اگر آن را رفع نکنیم، در مواجهه با مشکلات و معماهای زندگی‌مان میمانیم و یا با سرعت خیلی پایین به پیش خواهیم رفت.

یکی از تمرینهایی که برای انعطافپذیزی ذهن پیشنهاد میشود این است که هر روز، یک شیء در نظر بگیریم و تا پایان روز کاردبرد و کارکرد مختلف آن شیء را یادداشت کنیم. ممکن است پنج کاربرد ابتدایی که به ذهنمان میرسد در نتیجه تثبیت کارکردی باشد اما بعد که بیشتر آن شیء را بررسی میکنیم و از جنبه های دیگر آن را مورد ارزیابی قرار میدهیم، کاربرد و کارکردهای خلاقانه و متنوعی را میتوانیم برای آن پیدا کنیم.

به عنوان مثال: آجر

موارد اول تا پنجم ممکن است موارد استفاده ی آن در ساختمان سازی باشد اما بعد که بهتر به آن نگاه میکنیم و کاربرد آن را در جاهای دیگر، تخصص های دیگر، افراد دیگر و … مورد بررسی قرار بدهیم ممکن است به چیزهای جالبی برسیم. حتی اگر در نظرتان مسخره بود هم آن را یادداشت کنید.

مثلا: نقاشی روی آن و هدیه به عنوان خانه نویی برای دوستمان.

تبدیل آن به دو تکه و هدیه یک تکه آن به دوست صمیمی به نشانه یک شی مشترک از دوستی مان

استفاده از آن به عنوان پایه در زیر گلدان برای قرار گیری بهتر در کادر عکاسی

یکی دیگر از تمرینها برای این منظور، در نظر گرفتن دو شیء کاملا بی ربط به هم هستند. باید سعی کنیم نقاط اشتراک بین این دو را پیدا کنیم و به هم ربط بدهیم.

به عنوان مثال: کلید و شمع

-هر دو راهگشا هستند

-هر دو قدمت دار هستند و از سالیان دور با بشر بوده است.

-تجزیه پذیرند

-قابل دسترس برای عموم است

-هردو مورد نیاز برای پیدا کردن گنج

-هر دو از اشکال و رنگهای مختلف ساخته میشود

و …

حل کردن معماهایی که با استفاده از چند شیء پیشنهادی میخواهد یک مساله ای را گره گشایی کنیم نیز مفید است. مانند تصویر این پست. تصویر این پست جواب معمایی است که کارل دانکر -کسی که اولین بار به «تثبیت کارکردی» اشاره کرد- آن را مطرح کرد. به گروهی از شرکت کننده ها یک شمع، کبریت و یک جعبه پونز داد و از شرکت کننده ها خواست  شمع را به دیوار وصل  کنند به طوریکه موم شمع روی میز نریزد. نتیجه آزمایش این بود که وقتی دانکر، پونزها و جعبه را جداگانه به شرکت کنندگان تحویل می داد، آنها بهتر به نتیجه میرسیدند تا وقتی که یک جعبه پونز دریافت میکردند. چرا که در حالت دوم آنها کارکرد جعبه را فقط به عنوان مخزن نگهداری پونزها می دیدند.

پ.ن: تصویر این پست از موتور جستجوی گوگل گرفته شده است.